وزارتخونه های رفاه و اقتصاد... خط آخر

Day 3,820, 13:07 Published in Iran Iran by Alisdghprrr
به آخرش رسیدیم
با همه سختی ها و تلخی ها و شیرینی ها، به آخرش رسیدیم
بذار از اولش بگم، خیلی وقت بود میخواستم به تازه واردا و اونا که احتمالا نتونن راحت هزینه کنن، کمکی کنم. اما هروقت خواستم کاری کنم، پشیمون شدم. دلایل متنوع توی سرم میچرخید که انجامش ندم از جمله چون فکر میکردم شاید دولت اینو دخالت در امور دولتی بدونه و فقط با یکی دونفر از همراهان صحبتش مطرح شد. فریبرز رو زیاد نمیشناختم، البته هنوز هم همدیگه رو ندیدیم اما حالا دیگه همدیگه رو میشناسیم!! پرسید مگه نمیخواستی به تازه واردا کمک کنی، گفتم چرا. گفت پس بیا وزارت رفاه! اولش قرار بود با آیدین و مازیار، رفاه رو بچرخونیم، اما سه چهار روز نگذشته بود که فریبرز گفت اقتصاد رو به کی بدم؟ با تعجب گفتم مگه قرار نبود وحید کیانی بیاد؟ گفت نمیاد! گفتم خوب باشه! پس شد رفاه و اقتصاد. حالا بقیه بچه های اقتصاد کی هستن؟ گفت هیچکس و یه دونه شکلک خنده هم فرستاد! منظورش روشن بود! با آیدین و مازیار هماهنگ شدیم که انجامش بدیم. پلنهایی داشتیم که همه رو شروع کردیم و الان که به آخر خط رسیدم، حس میکنم درست و سالم انجامش دادیم


اول از وزارت رفاه بگم.
همون اول میخواستیم به هرکس که پیغام بده که نیاز به کمک داره، کمک کنیم. اما به دلیل نظارتهای بعضا احمقانه پلاتو و دار ودستش، ترجیح دادیم کمک مالی نکنیم. اسلحه رو که وزارت جنگ میداد. پس ما اومدیم سراغ غذا. گفتیم طبق معمول شات میزنیم در بخش دولت، هرکس پیغام گذاشت، تقدیمش میکنیم. گفتند مالتی ها؟ گفتیم همه کنار هم! یه سفره میندازیم، هرکس تقاضایی داشته باشه از همین سفره تقدیمش میکنیم. همه کنار هم، همه به مقدار مساوی. گقتن نون و غذای توی سفره رو از کجا میاری؟ مجلس موافقت نمیکنه! گفتم سر سفره خودمون میشینیم و کاری به مجلس و خزانه نداریم. همش تولید خودمه. پس هر روز یه پست گذاشتیم. مجموعا سی پست گذاشته شد. مجموعا دویست و هشتاد و پنج نفر طی سی روز پیغام دادن. مجموعا حدود هفتصد و چهل هزار واحد انرژی در قالب غذای کیفیت یک و دو سه به این عزیزان تقدیم شد


همیشه میگفتم هرکس چند واحد تولیدی داشته باشه که غذای مورد نیاز خودش رو دربیاره. اما نمیشد. کسی که با خرید غذا مشکل داشت، ده گلد از کجا بیاره که یه دونه کارخونه مواد اولیه بزنه؟ تازه یه دونه کارخونه تولید نون هم میخواد که برای نون کیفیت یک میشه ده گلد. پس بیست گلد لازم بود که روزانه حدود چهارصد واحد انرژی تولید کنه. نیازش رو برطرف نمیکرد، اما شروع خوبی بود. پس با کمک همکاران و همراهان دیگه، یه بات توی تلگرام ساختیم و گفتیم هرکی میخواد کارخونه داری کنه، ما کارخونه اول رو میدیم... بیا همون بات ثبت نام کن. طبیعتا زیاد بودن که ثبت نام کردن. وزارت اطلاعات زحمتش رو کشید که اکانتهای مالتی رو شناسایی کنه و نهایتا پنج اکانت رو به ما معرفی کرد. ما هم به هرکدوم ده گلد تقدیم کردیم. همین روزا ده گلد دوم رو هم تقدیم میکنیم. حالا یا مواد اولیه اسلحه بزنه و با فروشش در بازار سود کنه، یا همون مواد اولیه و کارخونه غذا رو بزنه و تا حدی نیاز به غذا رو برطرف کنه. بماند که باز هم داستان پولش رو از کجا بیاریم مطرح شد! جوابش البته ساده بود: خودمون میدیم تا گرفتار پیچ و خمهای مجلس نشیم


حالا اما در آخرین پروژه، یه خونه کیفیت یک به هرکس که بخواد تقدیم میکنیم تا پایه ای بشه که با کار اضافه ای که انجام میده، بعد از هفت روز کار کردن بتونه خونه بعدی رو بخره و البته این وسط یه چند صد سی سی هم سود میکنه. پس این خونه تقدیم میشه و انتظار داریم که افراد متقاضی تا وقتی که بالانس حقوق کارگر و قیمت خونه در بازار همینه، بتونه دائم خونه بخره. خونه ای که با پول کار خودش میخره. ما فقط اون تکون اول رو میدیم و یه دونه مجانی تقدیم میکنیم، بقیه اش با خودش. هفته ای یه دونه خونه میتونه بخره و چند صد سی سی سود خواهد داشت


اما در وزارت اقتصاد وضع فرق میکرد.
اول یه طرح دادیم مجلس که مالیات رو زیاد کنه. مجلس به هر دلیلی نپسسندید و نهایتا این طرح رای نیاورد. البته هنوز هم این طرح قابل دفاعه و امیدوارم دولت بعد هم روی این قضیه مطالعه ای داشته باشه. شاید بشه مجلس رو قانع کرد که برای یک دوره کوتاه انجامش بدیم و نتایجش رو ببینیم. و البته اینکه در دراز مدت هم میتونه بصورت مشروط انجام بشه. شاید دولت بعد


روزهای اول کارمون مصادف شد با حذف آمریکا. یه جرقه ای به ذهنمون رسید. عده ای رو شناسایی کردیم که احتمالا در آمریکا هولدینگ داشته باشن. یه نامه نگاری کردم با این عده وشرایط پایدار ایران چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ سیاسی رو تشریح کردم و درنهایت ازشون خواستم بیان ایران هولدینگ بزنن. اکثرا جواب ندادن. تعدادی گفتن به صورت آزمایشی میان. تعدادی هم گفتن میان! راستش الان که این متن رو مینویسم، نمیدونم چند نفر اومدن، اما مطمئنم یه تعدادی اومدن! و به اون نامه نگاری می ارزید! قطعا بخشی از بالا رفتن درآمد خزانه طی این مدت به همت همینا بوده. درآمدی که روزی که شروع کردیم حدود هشتاد هزار سی سی در روز بود، اما الان حدود صد و ده هزار سی سی در روزه. البته بخشی از این سی هزار سی سی در روز برمیگرده به بازار و ترفندهایی که زدیم تا بتونیم بیشتر جنس بفروشیم تا روزانه بطور میانگین حدود پنج هزار سی سی بیشتر از قبل درآمد خزانه داشته باشیم که البته میشه بخشی از همون افزایش سی هزار سی سی در روز


با بازار چه کردیم؟ اومدیم از هر نوع کالای ضروری، مقداری در بازار گذاشتیم. به قیمت کف بازار بین الملل. گاهی از بازار بین الملل هم کمتر گذاشتیم که زودتر فروش بره. گاهی البته کمی بالاتر از بازار بین الملل. مثلا در بخش اسلحه، کیفیتهای یک و هفت تقریبا همیشه موجود بود. اسلحه کیفیت یک به قیمت بازار بین الملل و اسلحه کیفیت هفت با اختلاف چند دهم یا چند صدم سی سی نسبت به بازار بین الملل. یا در بخش غذا، کیفیتهای یک و دو سه به قیمت کف بازار بین الملل موجوده. یا دربخش خونه، کیفیتهای یک و دو که تولید خودمون بود همیشه موجوده. البته چون در ایران بونس خونه مثل غذا و اسلحه صد درصد نیست، پس اجبارا خونه رو به قیمت تموم شده در بازار میذاریم که ده بیست سی سی از قیمت بازار بین الملل گرون تره. البته بازم نسبت به خرید دو بلیط برای رفت و برگشت، قیمتش مناسبه. البته دوستان دیگه هم ترغیب شدن و برای اینکه جنسشون زودتر فروش بره، قیمتشون رو پایین آوردن که خودش یه اتفاق بزرگ بود! بدون نامه نگاری و بدون صرف وقت و هزینه، قیمتها توسط همه عرضه کننده ها چه داخلی و چه خارجی پایین اومد و به تقریبا کف بازار بین الملل رسید
همینجا جا داره از عده ای از مصرف کنندگان عزیز هم تشکر کنم که بجای خرید از بازار کشورهای دیگه، قید چند سی سی سود رو زدن و از بازار ایران خرید کردن و کمک کردن که بازار فعالتر بشه که شد و نتیجه اش بطور ملموس در درآمد مالیاتی کشور دیده میشه

دیگه چه خبر؟ دیگه اینکه به بازار کشورهای مختلف سر زدم و به هرکس که آفر پایین بابت هر جنسی گذاشته بود، نامه زدم و ازش خواستم برای اینکه جنسش زودتر فروش بره، در بازار ایران عرضه کنه. گفتم هم مالیاتمون کمه و راحت میتونی رقابت کنی، هم اگه لازم باشه اون بیست گلد رو میدم که لایسنسش رو بخری. عده زیادی جواب مثبت دادند و البته هیچکس اون بیست گلد رو نخواست، اما یه عده ای اومدن و در بازار ایران فعال شدن. اینم کمکی بود که میشد انجامش بدیم تا بازار رو پر و پیمون تر بکنیم که البته انجام شد. راستش آماری ندارم که چند نفر اومدن یا چند نفر اومدن و موندگار شدن، اما فکر میکنیم مثبت بوده

و رسیدیم آخر خط
در هر دو وزارتخونه، سعی کردیم کارهای خوب دولتهای قبل رو ادامه بدیم و البته اینکه تقریبا مطمئن هستیم بخشی از کارهایی که انجام دادیم، کارهای جدیدی بوده و در هیچ دولتی انجام نشده، اما فقط شروع کار مهم نیست و قطعا ادامه دادنش مهمتره. ما ایده هایی داشتیم که پیاده کردیم و نتایج مثبت و خوبی از وضعیت بازار و موجودی جنس و قیمتها و نهایتا درآمد بیشتر مالیاتی میتونیم ببینیم. امیدواریم دولت و دولتهای بعد هم این روشها رو دنبال کنند و امیدوارم با ایده های بهتر، باعث اتفاقات بهتر بشن

به قول یه دوست عزیز: و من الله توفیق